اف ژورنال

مجله اینترنتی

اف ژورنال

مجله اینترنتی

مدیریت ، سینما ، هنر

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

دخترکی شاید 5 یا 6 ساله به سمت دختربچه هم سن و سال خودش که در وسط میهمانی ایستاده بود و  از دیدن دختری هم سن و سال خودش خوشحال شده بود ،  دوید . دخترک بی درنگ وسیله بازی دختربچه را از دستش ربود و با سرعتی فلش وار به داخل جمعیت میهمان دوید و از دیدگان دختر بچه خارج شد . از دور مادرش با آرنج به پهلوی پدر زد و گفت " عجب زبلی هستش این دخترمون !! " مرد نیز با افتخار ابروهایش را بالا انداخت و لخندی زد که فقط میتوانست مناسب فتح خاک کشور عثمانی یا پذیرفته شدن فرزندش در بورس تحصیلی اروپا و یا خرید اختراع ثبت شده جدیدش توسط یک سرمایه گذار متول خارجی می بود .... 


پسرکی در پارک و در میان شن های تفریحی نشسته و در حال بازی با شن ها و ساختن قلعه ای شنی با بیل و سطل پلاستیکی ارزان قیمتش بود . پسر دیگری به سمتش رفت و ابتدا از در دوستی وارد شد و سپس نگاهی به پدرش که روی نیمکتی چندین متر آنطرف تر نشسته بود انداخت و انرژی مضاعفی از وی گرفت و بلافاصله سطل و بیل پسرک را برداشت و به نزدیک پدرش رفت و آنجا شروع به بازی کرد . پسرک آرام نزد او رفت و ملتمسانه برای سطل و بیل خودش گفت " میشه لطفا سطل و بیلم را بدهی ؟ " پسر بچه شرور با نگاهی دوباره به پدرش انرژی ماورا طبیعه دیگری دریافت کرد و برگشت و به پسرک هاج و واج پاسخ داد : " نه حالا حالاها کار دارم " کلمات آخر جمله پسر بچه شرور در قهقهه چند ریشتری قالتاق گونه پدرش محو شد و سپس هردو باهم خندیدند . پدر با خود فکر کرد : " عجب پسر زبل و اعجوبه ای دارم " 

مادر پسرک که برای خرید آب معدنی برای فرزندش به بوفه پارک رفته بود همان موقع سررسید و دلسوزانه از پسرش پرسید چی شده عزیزم ؟ قبل از پاسخ پسرک ، پدر قالتاق پسربچه شرور به مادر گفت : چیزی نیست ....بچه هستند دیگه ... دارن بازی می کنن ....این مغازه بغل پارک هم  از این بیل و سطل داره ...برم بخرم براتون !!! ؟؟؟ مادر نمی دانست باید پاسخ دهد یا نه . رو به پسربچه کرد و گفت : پسر جان ما داریم میریم . اون بیل و سطل بچه را بهش پس بده ... در همین موقع .....


      قصد من از پاراگراف های بالا به هیچ عنوان داستانسرایی نیست . بلکه توصیف پدیده سیاه رنگی است که متاسفانه مدتی است به عنوان یک خصیصه خوب و پسندیده در حال ترویج از سوی برخی والدین به فرزندان است : " زرنگ باش ، زبل باش ، حقتو بگیر . "  و تکلیف این واقعیت مشخص نیست که : " زبل تر و زرنگ تر از فرزندشان همیشه وجود داشته و لبخند و قهقهه های لذت بخش تر و بلندتر از آنان نیز وجود خواهد داشت و به گوش شان یقینا خواهد رسید" 

حقیقت واضح این است که تداوم این رویه و پیشرفت های چشمگیر در آن به جای تشویق به ابتکار و یا کسب مهارت های زندگی ، نهایتا سکانسی از فیلمی ترسناک یا مستند را رقم خواهد زد که بی شباهت به تنازع بقا در طبیعت دور از انسان نخواهد بود . 

ولی این سوال همیشه وجود خواهد داشت که آیا معیارهای"  حق " را اکثر والدین می دانند و اگر می دانند آیا همان را به فرزندانشان آموزش می دهند یا به نظرشان آنچه از لحاظ عقل ، انسانیت ، فرهنگ و وجدان "حق" نام دارد دیگر مال ما ایرانی ها نیست و ما دیگر ورای این چیزهای قدیمی و از مد رفته هستیم ! و این تعریف هاو اصول خیلی ضعیفتر و پیش پا افتاده تر از ذات و فرهنگ هزارساله  ما می باشد ؟ ! یا شاید باید به سراغ معیارها و فاکتور های  قلدرانه  برویم و در مکتب قالتاقیسم به آن رنگ و بوی جدید ویژه  زرنگ های خاورمینه ای را بدهیم ؟ مالیخولیایی که در اواخر اقامت رابینسون کروزو در جزیره دورافتاده اش و با قطع ارتباط با تمدن دنیای امروز ، درون او هم رخنه کرده بود . 

مصداق دیگر این تفکر را در عمل می توانیم در رانندگی های روزانه مان در شهر و بیابان ببینیم و همان پدر مادرهایی که در رانندگی در توهم شوماخر بودن به هیچکس رحم نمی کنند ،  وقتی از اتومبیل خود پیاده می شوند و وارد ساختمان می شوند برای سوار شدن به آسانسور هزار تا تعارف رابرای طرف مقابلشان ، له و تکه پاره می کنند !!

 - "شما بفرمایید .... 

 - تمنا می کنم ....... 

 - استدعا دارم و ...... 

که متاسفانه قدرت این عقاید در والدین به حدی است که می تواند ژنتیک را هم در نوردیده و وارد روح فرزندانمان شود .

من شخصا معتقد نیستم که ما دارای فرهنگ ناصحیحی شدیم ، بلکه اعتقاد به خلاء فرهنگی در بخشی از وجود مان هستم که زمانی ریشه در فرهنگ عواطف ، اخلاقیات و آرامش روح ما داشت . شاید اگر در مورد خونگرمی و عواطف و فردین بازی های خودمان با یک خارجی صحبت کنیم با تعجب برررررو بررر ما را نگاه کند و ما نیز در گرداب افتخار خوب و با معرفت بودمان خود را رها و غرق نماییم ، در حالیکه تعجب آنان نه به جهت میزان لوطی گری های ماست که بدین خاطر است که رعایت حقوق دیگران و بروز محبت و دوری از پرخاشگری و یا حتی " پرخاشگری و سختگیری به جا" در شرح وظایف و فرهنگ آنان سالهاست آرمیده و اصلا نبش قبری برای بررسی و یا فکر کردن به این صفات در کار نیست همان طور که در مورد رد نشدن از چراغ قرمز به عنوان یک ارزش صحبت نمی کنند و بطور اتوماتیک در رفتارها و برخوردهای انسانی شان اجرا می شود ، به رخ کشیدن وظیفه به عنوان یک کار خوب نیز مایه تعجب آنان است !!!!

متاسفانه سرعت تند و دیوانه وار افزایش و توزیع نامناسب ثروت در مقابل سرعت لاک پشتی رشد موزون فرهنگ و اخلاق و همچنین عادی شدن روش های ناصحیح و ناعادلانه ثروتمند شدن در کشور های خاورمیانه  و البته عامل پراهمیت رانت در این اواخر موجب شده که قشر متمول بیشترین پرچم داران قالتاقیسم و زرنگ بازی را به خود اختصاص داده  و ترمیناتور های فرهنگی و مروج زبل بازی بیشتر از میان همین رانت بازان و نوچه داران برخاسته و انتخاب شوند  . 

اگر میخواهیم آینده مان را به دست نسل فردا بدهیم فراموش نکنیم که چه دستهایی را برای اینکار میسازیم ... 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی