چندی پیش به موردی مدیریتی در فوتبال بخش خصوصی مان برخورد کردم که از آن زمان تاکنون من را نسبت به مدیریت فوتبال ایران حساستر کرد و این یادداشت ماحصل بخشی از نتایج مشاهدات و مطالعاتم از آن روز تا این لحظه میباشد :
این سوال برای من مطرح بودکه در ایران نحوه ارتباط اقتصاد و فوتبال از کدام قاره ها یا کشور های واقع در آن قاره ها الگو برداری شده و یا اصولا سامانه مشخص ارتباطی بین اقتصاد و فوتبال در ایران وجود دارد یا هر آنچه میبینیم بیشتر برخورد ها و تصادفات اجباری فوتبال و اقتصاد در رودخانه ای متلاطم است تا یک سیستم قانونمند و مدون ؟
قبل از اینکه تحقیق و مطالعه ای داشته باشم که درصد بالای باشگاههای فوتبال ایران در دست چه کسانی است ، در خصوص مدیریت باشگاهها درچند قطب فوتبال جهان مطالعه ای انجام دادم و پس از آن اهمیت این سوال که "باشگاهها توسط چه کسانی اداره میشود"نسبت به این موضوع که "باشگاهها باچه سیستم ها و مهارت هایی مدیریت میشود" کمرنگ و بی اهمیت تر شد . اگرچه تا حدودی مالکیت و اداره باشگاههای ایران با کشور ایتالیا از این جنبه که مالک و رئیس باشگاه هر دو یکنفر بوده و حرف اول و آخر را وی خواهد زد و با هر میزان مشورت بازهم تصمیم گیرنده نهایی خواهد بود ؛ شباهت هایی دارد ولی در عین حال این نکته قابل تامل است که باشگاهها در کشور ایتالیا هرچقدر هم مولد درآمد باشند ؛ پوشش هزینه ها ارتباط مستقیمی با آن درآمدها نداشته و از محل یک زنجیره کسب کار ( همانند هلدینگ ) که آن باشگاه نیز جزو آن میباشد ؛ مصارف و مخارجش جبران میشود . فوتبال آلمان نیز عمدتا بر محور بازیکنان و ستاره های بازنشسته که پس از پایان عمر فوتبال حرفه ای شان دوره های مدیریت ورزش میبینند اداره میشود و اگرچه این مورد یک ریشه فرهنگی در کشور آلمان دارد که آنهم فرهنگ قدردانی از افتخارآفرینان و زحمت کشان کشورشان میباشد، ولی علی ایحال مدیریت به معنای واقعی یعنی تفکیک و تفویض سازماندهی ، برنامه ریزی و نظارت در این کشور و خصوصا باشگاههای آن به نحو بسیار اصولی و مطلوب انجام می شود و به اصطلاح صف از ستاد در فوتبال آلمان کاملا جداست و همچنین مدیریت فنی در آنجا یک پست کلیدی محسوب میگردد